می نوشم آخرین جرعه از این سال را


♥عاشقانــه♥سلطان غـ ـــم♥

آخرین سنگر سکوته! خیلی حرفا گفتنی نیست!

می نوشم آخرین جرعه از این سال را

 

و نگاهم خیره میماند به تقویم و ساعت

 

که باز فرا

 

میرسد نوروز و من تنفر وجودم را فرا میگیرد

 

من تنفر دارم از این نوروز ها و

 

باز سالهایم پر از درد و خستگیست 

 

حسم مرده و خودم هم همچون مرده ی متحرکی هستم

 

که فقط راه میروم و کوک میشوم با خوردن جرعه ای اب

 

و خوردن تکه ای نان

 

  نه ادم کوکی هستم نه مرده ی متحرک

 

و امسال نیز همانند سالهای دیگر

 

لحظه ی تحویل سال میروم در خواب و

 

فراموش میکنم عید را

 

نه ذوقی برای نو شدن و نه ذوقی برای تبریک گفتن چرا ؟

 

پی نوشته:قبلا عید برام خیلی مهم بود

 

اما  نمیدونم چرا دیگه دوسش ندارم و برام اهمیتی نداره

 

یعنی الان دیگه هیچ چیز اهمیتی نداره

 

و دوست هم ندارم به کسی تبریک بگم

**نســـــــــیم**

 

 



نظرات شما عزیزان:

مهسا
ساعت11:20---17 اسفند 1390
خاك جان يافته است

تو چرا سنگ شدي

تو چرا اين همه دلتنگ شدي

باز كن پنجره ها را

و بهاران را باور كن!!!
پاسخ:mc


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:,ساعت 15:27 توسط نســــــــــیم| |

قالب : بلاگفا